رد پا..

می روم بی تو به ساحل ؛ مست دریایی که نیست
روی ماسه می نویسم نام زیبایی که نیست
موج می آید ، تمام دست خطم می رود
توی دریای خیالی ، نذر رویایی که نیست
گاه می آیی کنارم ، لحظه ای در چشم تو –
زل زده چشمان من بر قد و بالایی که نیست
می نشینی تو کنار من به روی ماسه ها
موج می شوید تمام دلخوری هایی که نیست
از افق می گویی و از آرزوهای بزرگ
از امیدی در غروب سرخ تنهایی که نیست
رد پایت مانده اینجا روی قلبم تا ابد
حرف ها دارم برای رد پاهایی که نیست
درد و دل ها می کنم با موج ها ، با صخره ها
با تمام خاطرات خوب فردایی که نیست
باز رویای مرا یک موج با خود برده است
گاه می جویم تو را در کنج صحرایی که نیست

برگرفته از کتاب
..و اما غزل
ارغوان مردانی
انتشارات چشمه آفرینش

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *